نامه مادر به فرزندش :
نامه مادر به فرزندش :
فرزندعزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذاخوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبتهایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتیکوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یاخواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریفکنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بیخبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتیبرای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانینشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونهکه تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگرنمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی
ازاینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه کهمن یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایانبرسانم
فرزند دلبندم،دوستت دارم